فداکاری تا چه حد؟؟؟؟؟همسرم منو ببخش

زن و شوهر جوانی سوار بر موتور در دل شب می‌راندند آنها از صمیم قلب همدیگر را دوست داشتند…

زن جوان: یواشتر برو من می‌ترسم! مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: خواهش می‌کنم من خیلی می‌ترسم! مرد جوان: خوب اما باید اول بگی دوسم داری… زن جوان: دوستت دارم حالا می‌شه یواشتر بری… مرد جوان: مرا محکم بگیر… زن جوان: خوب حالا می‌شه یواشتر برونی؟ مرد جوان: باشه، به شرط این‌که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری آخه نمی‌تونم راحت برونم، اذیتم می‌کنه…

روز بعد روزنامه‌ها نوشتند:

    “برخورد یک موتور سیکلت با ساختمانی حادثه آفرید…”

در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد یکی از سرنشینان زنده ماند و دیگری درگذشت… مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود… و خودش رفت تا او زنده بماند…


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسین تنها
تاریخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393
یا مهدی ادرکنی

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

دل من داند و من دانم و تنها دل من....

یا عشق ادرکنی...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسین تنها
تاریخ : چهار شنبه 8 مرداد 1393
یا صاحب الزمان

السلام علیک یا صاحب الزمان

میدانم که از چشمتان افتاده ام اقا

ولی اینرا هم میدانم که سلامم را بی جواب نمیگذارید

که جواب سلام واجب است

پس ای حضرت عشق هر روزصبح سلامتان میکنم

شاید خودتان دستم را بگیرید

شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای

وقتی نگاه آینه را پیر کرده‌ای

دیری است آسمان مرا شب گرفته است

خورشید من، برای چه تأخیر کرده‌ای؟


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسین تنها
تاریخ : چهار شنبه 8 مرداد 1393
عید سعید فطر بر همه شیعیان جهان مبارک

 

بگذشت مه روزه و عید آمد و عید آمد

بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد

بس توبه شایسته بر سنگ تو بشکسته

بر بوی بهار تو از غیب نوید آمد


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسین تنها
تاریخ : دو شنبه 6 مرداد 1393
رقص کرکس در بیت المقدس

اهرام، در تمامت فرعون قد کشید
از بهت خاک، قدمت فرعون قد کشید
پر شد دوباره گوش به گوشِ زمین، سکوت
خون شد دوید در رگ هر ذره این سکوت
سگ‌ها به زخم‌های زمین حمله‌ور شدند
سگ‌های حمله‌ور شده، هِی بیشتر شدند
در پایکوب فاجعه گُل‌ها لگد شدند
گلدسته‌های مسجدالاقصی لگد شدند
***
در گوشه گوشه‌های زمین، رقص کرکس است
این شهر زیر فاجعه، بیت المقدس است
زیتون‌های یائسه را باد چیده است
طوفان به عمق باغچه‌ها هم رسیده است
باروت، سایه بر سر آیینه‌ها کشید
دستی به زخم خوردگی سینه‌ها کشید
***
آواز عاشقانه‌ی باران شکسته شد
خواب بهار، در سر گلدان شکسته شد
خواب بهار، خواب خوش یک زمین بهار
در زیر پایکوب زمستان شکسته شد
باران اتفاق، زمین را نشانه رفت
شهری در آستانه‌ی طوفان شکسته شد
بر گرده‌ی خمیده‌ شب، چنگ زد کسی
یک سایه در کنار خیابان شکسته شد
رقص گلوله، پلک زمین را ز هم گشود
شب، زیر قارقار کلاغان شکسته شد
باروت و دود، در ریه‌های زمین دوید
تاریخ مات و گنگ و پریشان شکست
***
از آستین شهر، ابابیل پر گرفت
یک لحظه خواب در سر شیطان شکسته شد
باور، در استین زمین نطفه بست و بعد
فریاد زد که غربت ایمان شکسته شد
شلاق و تیر و ترکش و باروت اثر نکرد
قانون تازیانه چه آسان شکسته شد؟
***
با خون و زخم، «قبه‌ی موسی» هنوز هست
در چنگ باد «مسجدالاقصی» هنوز هست
رقص کبوتران هر از گاه، دیدنی است
در چنگ باد «قبه الارواح» دیدنی است
***

بوی زلال حادثه از دور می‌رسد
فردا میان هاله‌ای از نور می‌رسد
فردا در آستانه در، نطفه بسته است
فردا در انتهای همین شب، نشسته است
این شب، در انتظار نفس‌های آخر است
فردای بهتری که زمین مال غنچه‌هاست
فردای دست‌های تو، آمال غنچه‌هاست
فردا حقیقتی‌ست در آغوش چنگ تو
فردا، جوانه می‌زند از پای سنگ تو
ارابه‌های خسته، زمین‌گیر می‌شوند
وقتی که دست‌های تو تکثیر می‌شوند
فردا، پر است از گل زیتون دست‌هات
فردا، نشسته در رگ و در خون دست‌هات
باروت، زیر سنگ تو آوار می‌شود
بیروت، پا گرفته و بیدار می‌شود
این شب، در انتظار نفس‌های آخر است
فردای کوچه‌های تو، فردای بهتر است

علی سعادت شایسته، کوه‌ها سنگ می‌زایند


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسین تنها
تاریخ : دو شنبه 6 مرداد 1393